دیروز به کتابخانهی شیخ مفید خانهی فرهنگ امیرکبیر در منطقهی چیتگر تهران رفتم و دربارهی سه کتاب اول مجموعهی بچهمحل نقاشها با بچهها صحبت کردم. سه کتاب اول این مجموعه «زمانی که همخانهی داوینچی بودم»، «زمانی که همسایهی میکلآنژ بودم» و سومین جلد «زمانی که همسفر ونگوگ بودم» نام دارند. اعضای کتابخانه با والدینشان آمده بودند که غالبا یکی از این سه جلد را خوانده بودند و سوالاتی طرح کردند دربارهی چگونگی آشناییام با این نقاشان و آثارشان و فکر نوشتهشدن این مجموعه و ایدهی ابتدایی آن و اینکه چه منابعی برای این آثار استفاده کردهام و چقدر داستانها خیالی بودهاند و چقدر از واقعیت مایه گرفتهام و... همچنین یکی دو نفر از خوانندگان از تاثیرگذاری داستانها و اطلاعاتی که توانسته بودند با خواندن این کتابها دربارهی نقاشی و آثار این نقاشان و مثلا اختراعات عجیب داوینچی و ... به دست بیاورند حرف زدند. برخی انتقادات هم طرح شد از جمله اینکه چطور دایی سامانِ داستانهای من میتواند با تمام نقاشانی که زبانهای دیگر دارند حرف بزند و این که دایی چگونه در زمان سفر میکند و ... پاسخهای من هم ارجاع به جهان فانتزی بود و اینکه در یکی از جلدهای این مجموعه به چگونگی سفر دایی سامان در زمانهای مختلف اشاره کردهام و ...
دربارهی کتاب دیویدی اسرارالغولان و دلهرههای خیابان وحید نیز حرفهایی زده شد. در کل جلسهی پرباری برای خودم بود که در جلدهای بعدی این مجموعه بتوانم این نظریات را مد نظر داشته باشم. بچهها با نکته نظرهای موشکافانهشان که بسیار شیرین و دلنشین طرح میشد واقعا انرژی فوقالعادهای به من دادند. انرژیای که نشانم داد مسیر این مجموعه را بیراهه نرفتهام.