ورود به حساب کاربری
جستجو

زیتا ملکی

من عاشق مربای توت‌فرنگی‌ام/ عاشق بوق‌زدن توی رانندگی‌ام/ عاشق سوسیس‌های پنیردارِ سوپرمارکت‌ها/ عاشق خندیدنِ بلندبلند وقتی همه خوابن/ عاشق قایم‌شدن توی کمد وقتی توی قایم‌موشک دنبالم افتاده‌ن/ من از مغازه خوراکی‌های جورواجور نخواستم/ من عروسک بچه‌گربه‌م رو تو باغچه‌ی پشتی نکاشتم/ من عاشق کیف‌کوله‌ی آبیِ گُل‌گُلی‌م/ عاشق کفشِ پاشنه‌بلند و گُل‌سر و شلوارِ لی‌ام/ دفتر نقاشی‌م تنها خالی‌ای بوده که بستم/ اونی که توی آینه‌س تنها کسی بوده که دلش رو شکستم/ من عاشق نامه‌نوشتن روی دستمال کاغذی‌ام/ عاشق خامه‌شکلاتی ریختن توی چالِ لپم‌ و این لوس‌بازی‌هام/ من چه می‌دونم بدجنسی چه بویی می‌ده/ چه می‌دونم آدم خوب بهشت می‌ره، آدم بد کجا می‌ره؟/ دل من زیاد شکسته و دیگه با کسی نیس/ توی دلم درختچه‌ی هیچ هوسی نیس/ پیش من جا نیس واسه آدم‌هایی که بدن/ اون‌ها که گربه‌های حیاطشون رو خیلی شب‌ها کتک زدن/ آدم‌بدها! آدم‌بدها! این‌ها رو که خوندین، تو رو خدا بهم نخندین/ فقط از زندگی‌م برین بیرون و در رو پشتِ سرتون ببندین...

کتاب های زیتا ملکی

گربه‌های پایتخت‌نشین/ دوستی خوبه؛ مثل بنز

گربه‌های پایتخت‌نشین/ دوستی خوبه؛ مثل بنز

نکند تو هم مثل بعضی از بچه‌ها فکر می‌کنی گربه‌های توی خیابان برای این به دنیا آمده‌اند که مثل یک قوطی‌نوشابه بهشان لگد بزنی؟ نخیر! این‌طوری‌ها نیست رفیق! شاید خبر نداشته باشی. اما دنیاهای مهمی هستند که تویش گربه‌ها نقشِ اول را بازی می‌کنند. مثلاً همین «فلوفی» خودمان. همین گربه‌ای که می‌خواهید قصه‌اش را بخوانید. فلوفی با چمدان‌های مارک‌دار به مسافرت می‌رود و عینک‌های آفتابی گربه‌ای دارد و عطرهای خوشبو می‌زند. تازه یک رفیق شفیق هم دارد: «دُم‌دُم»! گربه‌ای که دنیایش خیلی با دنیای فلوفی فرق می‌کند. خلاصه چیزهایی هستند که شاید ندانی و با خواندن این کتاب می‌توانی برای اولین‌بار درباره‌شان بخوانی!
captcha