خانم الدرید یوهانسن در زمینههای نویسندگی ادبیات کودک و نوجوان، خوانندگی و هنرپیشگی فعالیت دارد. در رشتهی مصرشناسی تحصیل کرده و خط هیروگلیف[1]
را بَلد است. او عاشق آوازخواندن است. الدرید بیشتر وقتها به مدارس میرود و داستانهای کتابهایش را نمایش میدهد. وقتی الدرید نمایش اجرا میکند، همهی دانشآموزان و حتی معلمهای زبان نروژی یادداشتبرداری میکنند. استفن و الدرید با هم زندگی میکنند.
اگر استفن و الدرید در دوازدهسالگی همدیگر را دیده بودند، بیشک آنقدرها از هم خوششان نمیآمد؛ الدرید شاگرد ممتاز
بود و استفن تنبل و بیخیال. استفن عاشق اِسکِیتسواری بود و کم پیش میآمد مشقهای مدرسهاش را بنویسد، چون بازیکردن برایش بسیار جذابتر از درسخواندن بود، البته در کنار آن به ستارهشناسی و فضانوردی هم علاقه داشت (حتی میتوانست راکت مخصوص درست کند). استفن بیشتر دوست داشت که بهجای تمرین و یادگیری و حفظکردنِ کلمههای ناشناخته، وقتش را با رؤیاپردازی دربارهی دزدان فضایی و جنگهای صلیبی پُر کند. او گاهی
شبها، برای ماجراجویی، پنهانی از خانه بیرون میرفت و هیچوقت هم خرتوپرتهای داخل کولهپشتی مدرسهاش را جمعوجور نمیکرد.
الدرید هیچوقت چیزی را فراموش نمیکرد، نه کتابهای مدرسه، نه روز تولد مادربزرگ و نه قرارهای ملاقاتش را؛ سربهزیر و سختکوش بود؛ هرگز سر قرارهایش دیر نمیرسید؛ در کلاس درس هیچوقت بیمزهبازی درنمیآورد؛ مشقهایش را همیشه بهموقع تحویل میداد و قبل از هر امتحانی، درسش را خیلی خوب بَلد بود. او در گروه کُر آواز میخواند و دوست داشت هَندبال بازی کند. بافندگی، چایخوردن و معاشرت با دوستانش هم از دیگر علاقههای او بود. الدرید آنقدر بچهی سربهراهی بود که حتی میترسید از باغچهی همسایه سیب بدزدد یا با پسری حرف بزند.