جستوجوگران قصهی ما مدتی را کتبسته
در زیر عرشهی کشتی ساطور خونین به سر بردند تا صدای قدمهای سنگین بابل
را در حال پایینآمدن از پلهها شنیدند. ریختوقیافهاش آدم را زهرهترک
میکرد؛ عرض و طولش یکی بود و روی کلهی طاسش گلهبهگله جای زخم و شکستگی
دیده میشد. ناف به بالایش را با خالکوبی فرش کرده بود؛ پری دریایی روی یک
بازو و کوسه روی بازوی دیگر. نقش یک گنجینه بر پشت و طرح یک شمشیر هلالی
که خون ازش میچکید، زیر سینهاش.
فردریک پیلوت
با مدادش 252 متر در ساعت طراحي ميكند. با اين حساب از آغازِ كارش تا حالا 110376 كيلومتر خط كشيده. ديوانهكننده است؟ نه؟ فردریک در فرانسه متولد شد و تصميم گرفت به جاي معادن فلز، برود سمت معادن مداد! در استراسبورگ در رشتهي دكوراسيون هنري درس خواند و حالا هم با همسر و فرزندش همانجا زندگي ميكند و با ناشران بزرگي مثل ميلان همكاري ميكند.