برای مارکوس اتفاق عجیبی افتاده. تصادف کرده! اما تصادفش خیلی مشکوک است.
باعث شده حتی حافظهاش را هم از دست بدهد. هیچچیز از ماجراهای
خونآشامیمان یادش نیست. این وسط یک چیز شیطانی و مرموز هم در جریان است.
من فهمیدهام این ماجرا یک جورهایی به فروشگاهی که تازه باز شده، مربوط
است. فروشگاه دیوانهی هیولاها!
اعظم مهدوی
هنوز هم که هنوز است، فکر میکنم نویسندههای بزرگ دنیا باحالترین و حواسپرتترین آدمهای روی زمین هستند. امیدوارم در مورد من هم یک روز بگویند خیلی حواسپرت و باحال بود.
***
اعظم مهدوی، نویسنده و مترجم کتابهای کودک است. البته خودش بیشتر وقتها میگوید نویسنده هستم. چند تا از کتابهایش در جشنوارهای مختلف به عنوان نامزد و اثر تقدیرشده و برنده اعلام شدهاند. اما اینها مهم نیست. مهم این است که او مثل یک مورچهی کارگر مدام مینویسد و فکر میکند.