وقتی نیمهخونآشام باشی، دیگر نمیتوانی معمولی باشی. تا ابد عجیبوغریب
خواهی بود. مامان و بابایم میگویند همین روزهاست که سروکلهی «نیروی
ویژه»ام پیدا شود. اتفاقهای بدی افتاده. نمایشگاه زمستانی ترسناکی توی
شهر برپا شده و شبحی با دستهای لرزان و خونین به مردم حمله میکند. مردم
اسمش را گذاشتهاند «شبح خون»! اما حقیقت چیز دیگری است. پای
«خونآشامهای مرگبار» در میان است. بزرگترین شیاطینی که باید با آنها
روبهرو بشویم. من و «تالولا»!
اعظم مهدوی
هنوز هم که هنوز است، فکر میکنم نویسندههای بزرگ دنیا باحالترین و حواسپرتترین آدمهای روی زمین هستند. امیدوارم در مورد من هم یک روز بگویند خیلی حواسپرت و باحال بود.
***
اعظم مهدوی، نویسنده و مترجم کتابهای کودک است. البته خودش بیشتر وقتها میگوید نویسنده هستم. چند تا از کتابهایش در جشنوارهای مختلف به عنوان نامزد و اثر تقدیرشده و برنده اعلام شدهاند. اما اینها مهم نیست. مهم این است که او مثل یک مورچهی کارگر مدام مینویسد و فکر میکند.