ماشین را گذاشت و راه افتاد. هیچ زنی ندید. اهالی شهر فقط مرد بودند. همگی با نهایت احترام نزدیکش میآمدند و میگفتند: «روز خوش دُناسوالدیتو!»، «ممنون که برگشتید دُناسوالدیتو! نمیدانیم با چه زبانی از شما تشکر کنیم» فدریکو با خود گفت: «لابد من را با یک نفر دیگر به اسم دُناسوالدیتو اشتباه گرفتهاند. از قرار آدم خیلی مهمی هم هست. فعلاً میگذارم من را با او اشتباه بگیرند تا بعد ببینیم چه میشود.»
رضا اسکندری
متولد سال گاو و کمی حواسپرت، مترجم کتابهای بچهها و بزرگترهاست. خودش هم نمیداند چطور شد که مترجم شد، اما از سال 1388 مشغول ترجمه است. حالا دیگر تعداد کتابهایش از سالهای عمرش هم بیشتر شده! برای نشر هوپا کتابهایی از اسپانیایی ترجمه کرده، میکند و خواهد کرد. کتابهایی مثل پاداش شاهزاده، داستانهای دروغگو و مجموعهی کارآگاه سیتو که در دست شماست. او عاشق ادبیات و البته غذاهای آمریکای جنوبی هم هست.