ورود به حساب کاربری
جستجو
وسط راهروی تاریک

وسط راهروی تاریک

پدیدآورنده مهدی رجبی ، تصویرگر: غزاله بیگدلو ، تعداد صفحات: 36 گروه سنی :: 9 تا 12 سال قیمت : 12,000 تومان دسته بندی ها: داستان‌های تک‌جلدی
دکه‌ی ته راهرو را تا حالا ندیده بودند. نیم‌استوانه‌ای بود زرد و بنفش، شبیه قوطی کنسروی نصف‌شده. رویش عکسی بود از صحنه‌ی یک سیرک و دلقک بدقیافه‌ای که از دهانش آتش بیرون می‌داد. گوشه‌ی چپ عکس، مردی سر قطع شده‌ی خون‌چکانش را گرفته بود دستش. سربریده می‌خندید. کنار دکه مردی کشیده و لاغراندام ایستاده بود و با پدر مونا حرف می‌زد. کت و شلوار سفید و تمیزی تنش کرده بود. پدر مونا برعکس چند دقیقه پیش خُلقش واشده بود و قاه‌قاه به حرف‌های مرد می‌خندید. مونا و مادرش رسیدند کنار دکه. مونا نوشته‌ی بالای دکه ر..

پدیدآورندگان

مهدی رجبی

من ساعت هشت صبحِ روز داغِ دوازده‌ شهریور ۵۹ به دنیا آمدم. کشته‌مرده‌ی سینما و آل‌پاچینو هستم! در رشته‌ی سینما درس خواندم و بعدش هم رشته‌ی ادبیات نمایشی. فیلمنامه‌ هم زیاد نوشته‌ام، اما کتاب‌نوشتن برای بچه‌ها از هر کاری برایم باحال‌تر است. کلاس اول ابتدایی که بودم تکلیفم را برعکس نوشتم. انگار از توی آینه نوشته باشم. معلممان گفت: «تو خنگ‌ترین بچه‌ی کل جهان هستی!» و بعد نامه نوشت که پدرم بیاید مدرسه. پدرم گفت: «این بچه خنگ نیست آقا! خلاق است.» از همان‌موقع فهمیدم از نوشتن خیلی خوشم می‌آید. مامانم می‌گوید حتی روی سیب‌زمینی‌ خام و قوطی‌ کبریت هم چَرندپَرند می‌نوشتم. یک ‌بار روی پوست هندوانه نوشته بودم: «خدایا! چرا آقای داوودی ماشین دارد و ما نداریم؟» الان خیلی از آن روزها گذشته و من هنوز هم ماشین ندارم. خدایا! چرا آخه؟ ولی عوضش نویسنده شده‌ام و کلی کتاب برای بچه‌ها نوشته‌ام و یک‌عالمه هم جایزه گرفته‌ام. این‌ها هم چند تا از کتاب‌های من هستند: کنسرو غول، لولو شب‌ها گریه می‌کند، کابوس اسب، جنایتکار اعتراف می‌کند، خاطرات چوپان چاق، ساندویچ‌ساز مودُم اسبی‌باف و خواهران تاریک.

غزاله بیگدلو

غزاله بیگدلو یک‌وقتی کوچک بود: آن‌قدر کوچک که مجبور شد نه ماه و نه روز در شکم مادرش صبر کند تا تحمل دنيايی به این عجیب‌و‌غریبی را پیدا کند. وقتی در شکم مادرش بود، صبح تا شب خیال‏‌بازی می‏کرد و برنامه می‏‌ریخت که چکارها باید انجام دهد. خوب که فکرهایش را کرد، محکم‌‏ترین لگدش را به شکم مادرش زد. طوری‌که مادرش مجبور شد خیلی سریع ظرف توتی را که در دست داشت، زمین بگذارد و روانه‏‌ی بیمارستان شود. با پشتکاری که داشت اولین برنامه‌‏اش را خیلی سریع عملی کرد و آن‌قدر بزرگ شد که بتواند با کرم‏‌های توی باغچه بازی کند. ساعت‏‌ها برایشان تونل می‌‏کند و از اینکه در این کندن کرمی له شود، ذره‌‏ای نا‌امید نمی‌‏شد. مگس‏‌ها را شکار می‌‏کرد و جلوی مرغ‌‏ها می‌‏انداخت تا به مرغ‌ها روش استفاده از مگس‌‏کش را یاد داده باشد. مورچه‏‌ها را با وعده‌‏ی قند و شکر از راه به‌ در می‌‏کرد تا به آن‌ها راهی جز راه خانه‌‏شان نشان دهد.

او تصميم گرفت برای اینکه از مسئولیت‌‏های آدم‌بزرگ‏‌ها خلاص شود، همیشه یک دختر کوچولو باقی بماند. اول یک قصه برای خودش تعریف کرد و یکهویی دلش خواست برایش نقاشی بکشد. بعد دید که داستانش می‏‌آید و هی هوس می‏‌کند که برای داستانش نقاشی کند. راه خوبی بود برای اینکه کوچک بماند و اصلاً کسی فکر نکند که او بزرگ شده. بعد فهمید کسانی هستند که داستان نقاشی‏‌دار چاپ می‏‌کنند. به‌همین‌خاطر زرنگی کرد و گفت من بلدم از این کارها بکنم. آن‌ها هم گفتند داستان از ما، تو برو نقاشی کن. تا اینکه متوجه شد به آدم‏‌های اين‌جوری می‏‌گویند «تصویرگر». او هم بدش نیامد و گفت: «قبول است.»

شما چه می گویید

ثبت نظر به عنوان کاربر مهمان

سوالاتی که بیشتر از ما می پرسند

با هوپا تماس بگیرید یا به وب سایت کتابمکو بروید. 

رده سنی کودکتان روی کتاب درج شده .با مطالعه آن می توانید مطمئن شوید این برای کودک مناسب است یا نه؟

عوامل زیادی در انتشار کتاب تاثیرگذار خواهند بود که مهمترین آن ها بحث ترجمه ی کتاب است. می توانید از بخش کتاب های در راه لیست کتاب هایی که به زودی منتشر می شوند را مشاهده کنید.

این کتاب را دوست داشتید؟

پیشنهاد می کنیم این کتاب ها را هم ببینید

captcha