پو خندهای تصنّعی سر داد، ولی خندهاش به شکل آه درآمد. «کاتسا... خودت فکرش
را بکن اوضاع الان برای من چطور است. قریحهی من تمام جزئیات آن کوهها را در آن
بالا نشانم میدهد، تمام جنگل را در آن پایین نشانم میدهد. حرکت تمام ماهیهای
توی آبگیر و تمام پرندههای لای درختها را حس میکنم. حس میکنم این سوراخی که در
آبگیر درست کردیم، دارد یخ میبندد. برف با سرعت تمام در ابرها شکل میگیرد،
کاتسا. تا چند لحظهی دیگر قرار است برف ببارد.» صورتش را رو به کاتسا چرخاند.
مضطرب بود. «اسکای و مرکبود توی کلبهاند. مرکبود نگران من است. بهنظرش غذای کافی
نمیخورم. تو هم طبعاً اینجا هستی... تمام حرکاتت، بدنت، لباسهایت، تکتک نگرانیهایت
در وجود من جاری میشود. آدم بینا میتواند چشمهایش را به چیزی متمرکز کند. من نه
میتوانم قریحهام را متمرکز کنم و نه میتوانم خاموشش کنم.
حسین شهرابی
حسین شهرابی فراهانی
متولدِ 1360 است. او اصالتاً اهل روستایی است به نام شهراب، از توابع شهر
تفرش. حسین شهرابی شیفتهی ستارهشناسی است و احتمالاً به همین دلیل به دنیای ادبیات علمیتخیلی وارد شده است. هنوز که هنوز است علمیتخیلی را بیشتر از فانتزی دوست دارد؛ هرچند هر بار که سعی
میکند بهجای ترجمه داستان بنویسد، وارد دنیای فانتزی میشود. مهمترین کتابی که
ترجمه کرده کتابهای دن براون است، مثل راز
داوینچی و مجموعهی جنگِ پیرمرد،
اما از نظرِ خودش مهمترین ترجمهاش مجموعهداستانِ بینامونشانی بود که
در دوران دبیرستان ترجمه و بعدها ترجمهاش را گم کرد. (چون آن زمان کامپیوتر نداشت و روی کاغذ ترجمه میکرد.) سرگرمی اصلیاش ترجمه است و رؤیاپردازی دربارهی نویسندهشدن. سرگرمیهای ثانویاش آشپزی و ترشیانداختن است و محبوبترین سرگرمیاش هم خواندن لغتنامهی دهخداست. از انگلیسیپرانیِ بیدلیل خوشش نمیآید و به یادگیری زبانهای ترکی و عربی علاقهمند است.